لیست وبلاگهای من

۱۱/۱۵/۱۳۸۹

* پٌست ششم : خانواده حقیقی *

چرا می اندیشی تنها و متفاوتی ، خارجی تنها - در حالی که تمام داستان این است که خانواده ات را نیافته ای.                         ( ریچارد باخ)



یک خانواده حقیقی در واقع چیزی به دور از دروغ های شناسنامه ای است
ممکن است در بدو امر این اتفاق دست نیافتنی به نظر برسد. اما اگرروحیه
راستی رو در خودمون تقویت کرده باشیم ،بالاخره آنقدر صبر  می کنیم  و
و جستجو، و بر باور خودمون  پافشاری  میکنیم  تا همه چیز عوض بشه و
 پازل هزار تکه  روزگار سرانجام  برای  ما شکل درست خود ش رو پیدا
کنه .درواقع ما هر کدوم قبیله  گمشده خود را داریم . وهزینه  کردن برای این 
قضیه ارزش بی بدیل خودش رو داره .ممکنه دو یا سه  نفر از اونها  رو تو
خانواده واقعی خودمون پیدا کنیم.اما بسیاری از اونها جایی باشند که ما حتی
تصورش رو هم نمی کردیم.در هر حال ما به راحتی در مجموعه فامیلی تازه
وخود یافته مان احساس هم جهت بودن وهمرنگ بودن را خواهیم کرد.




دیدار تو پر بود از سکوت
که مثل همیشه
با کلماتی که نبود
به خرج داده بودیم
-پرسش اول
با اینهمه ولخرجی
چرا چمدانهایتان هنوز
تا کف دسته هایش خالی است
حالا در خبرها می نویسند که دزدی شده
وبعد
آلودگی ناصوتی
اتفاق تازهای بود که افتاد
وما مثل دو ابله بهم خندیدیم
بعد اخم کردیم به تمام قاصدکهایی
که راهمان را سپید
وراه مان را سیاه وسپید کرده بودند
-پدر سوخته فوووووووت
-پرسش دوم
قاصدکها می خواهند
 آرزوی شما راکجا در بیاورند
که رویشان سپید بماند،با اینهمه سیاه

آن روز تو
فنجانی شکر سفارش دادی
-راستی چند وقت است نا خدا بازی نکرده ایم؟
من فوری دلفین شدم
با بویی از پری دریایی
وتو را که حسابی منتظر بودی
کنار لنگرهای آویزان کاشتم
درست درلحظه ای که
چایمان دم کشده بود
وبوی فلسفه نوکانتی عذابمان می داد.







سایه روشن غروب
پرنده چغدر دریا داشت
و نفسهای سوسنی
بوی صورتی رنگ نارنجی میداد
ما دوش می گرفتیم
زیر برگهای هزار رنگ
(والبته لباس تنمان بود)
پرنده های دریایی
جیغ جیغ به ما می خندیدند
-می خندیدند؟
به درک،
به سایه روشن غروب
هواآنقدر وجود دارد که
برای خشک شدن این کلاه
به پر هیچ تازه به دریا رسیده ای نیاز نشود
ویکهو هوا ذوق زد 
طوفان شد
و گرد باد ما را
با تمام افسانه های پشت سرمان
به سرزمینهای دیگر برد
جایی که نفس
به رنگ و بوی هیچ پاییزی دچار نشود.



برای باورهایت چند صدا شدند ،و سکوت تنها ترانه ات بود.



  آموزش داستان نویسی:


  فصل ششم :تلخیص

  تلخیص در لغت به معنای خلاصه کردن وحذف اضافه هاست.در داستان نویسی ونوشتن رمان از اهمیت ویژه ای برخوردار
  است. به خصوص در عصر سرعت و پر مشغله بودن مردم .اگر نوشتهای آب  بندی شده باشد و پر از حشو و اضافات باشد
  پر واضح است که با بی مهری وعدم رقبت مخاطبین مواجه می شود.در واقع ما با به کار بردن شیوه تلخیص به اصطلاح چربی
  اثر را می گیریم.این شیوه در فیلمسازی به( جامپ کات) شهرت دارد.مثل اینکه از بستن یک چمدان به سوار شدن داخل هواپیما
  کات بزنیم.و فاصله این دو را که بدیهی وتوضیح اضافه است حذف کنیم.


  1.چند نمونه داستان از نویسندگان مختلف را بازخوانی کرده و از این بابت مقایسه نمایید.

  2. آثارداستانی را که پیش از این نوشته بودید،باز نویسی کرده و تا حد ممکن موجز کنید.




   معرفی شخصیت:ایتالوکالوینو
   
  ایتالو کالوینو اصالتا ایتالیایی اما ساکن سانتیاگو دلاس وگاس کوبا بود
  سال 1923 ودر 15 اکتبر به دنیا آمد
  نویسنده ای پست مدرن بود و از پیشروان این مکتب محسوب میشد
  پدر ومادری ایتالیایی و گیاه شناس داشت ،که این گرایش به نحوی در آثار کالوینو نیز محسوس است.
  او علاوه بر رمان نویسی خبر نگار،منتقدو نظریه پرداز بود
  با رولان بارت آشنا شد و با وی در دانشگاه سوربن به فعالیت پرداخت
  از جمله کسانی که وی با او ملاقات وگفتگو داشت چگورا بود
  کالوینو به سادگی همه چیز را به طنز می گرفت وحتی در این زمینه از شخصیتهای تاریخی نیز استفاده می کرد
  سال 1981 به او نشان افتخار داده شد
  و سرانجام در 19 سپتامبر 1985 در سینای ایتالیا از دنیا رفت.

  برای آدمی همه چیز شدنی است ، به شرط آنکه بخواهد و بهای آنرا نیز بپردازد.  (ایتالو کالوینو)
  آثار:
  شوالیه ناموجود(ترجمه پرویز شهدی،نشر چشمه)1951
  کاخ سرنوشتهای متقاطع 1962
  شهرهای نامرئی 1972
  سه گانه نیاکان ما (بارون درخت نشین،شوالیه ناموجود،ویکنت دو شقه شده)
  مورچه آرژانتینی(ترجمه شهریار وقفی پور،نشر کاروان)*1
  ویکنت دو شقه شده(ترجمه بهمن محصص،)1952
  راه لانه عنکبوت1947
  افسانه های ایتالیایی(ترجمه محسن ابراهیمی،نشر نیلا)
  بارون درخت نشین(ترجمه مهدی سهابی،نشر نگاه)1957*2
  مارکو والدو1963
  کمدیهای کیهانی(ترجمه موگه رازانی،نشر بازتاب نگار)1965*3
  تی صفر(میلاد زکریا،نشر آگاه و مرکز)*4
  اگر شبی از شبهای زمستان مسافری(ترجمه لیلی گلستان)1979*5
  آقای پالمور(ترجمه آرزو اقتداری)1983
  چرا باید کلاسیکها را خواند(ترجمه آزیتا همپارتیان) *6
  شش داستان برای هزاره بعدی1986*6
  یک روز ناظر انتخاباتی(ترجمه مژگان مهرگان،نشر خورشید)1960
  شاه گوش می کند(ترجمه فرزادهمتی،محمد رضا فرزاد،نشرمروارید)1982


   *1 این کتاب در واقع نه توسط خود نویسنده بلکه توسط کسانی که آثار و نوشته های پراکنده وی را از نشریات و... جمع آوری
  و احتمالا افزوده هایی از خود وارد آن نموده اند تشکیل گردیده.
   *2ین کتاب به قصیده درخت نیز مشهور است.
   *3 کتاب کمدیهای کیهانی بسیار نادر می باشد
   *4ادامه کمدیهای کیهانی است به نحوی که مشود گفت اثر در کمدیهای کیهانی لو رفته است
   *5اثری داستان در داستان و با نثری خطابی می باشد
    *6ین دو کتاب آثار غیر داستانی کالوینو است. 
   






۱۱/۰۸/۱۳۸۹

* پٌست پنجم : رنگ موسیقی *

کسی که در درونش موسیقی ندارد و نواهای خوش و دلنشین او را تحت تاثیر قرار نمی دهد ، برای خیانت توطئه چینی غارت گری مناسب است و هیچ کس نباید به او اطمینان کند. (ویلیام شکسپیر)






   چطور می شه  کسی وجود داشته باشه که ...
   نه من به سختی باور می کنم ،وجودی  زنده
   ولی بدونه موسیقی ،بدونه ریتم، بدونه نوا و
   ترانه .اما وقتی به خاطراتم  رجوع  می کنم
   زمانی  رو که  احساس می کردم   موسیقی
  منو احاطه  کرده و انتظار داشتم که همه  به
  همین اندازه که من لذت می برم موسیقی رو
  بچشند.  یادم  میاد  که  در واقع  اینطور نبود
  حتی  کسانی  هم بودند  که  انگار  در  برابر
  هر  نوع  زیبایی ، نفوذ ناپذیر و به  عبارتی
  کاملا  بی استعداد  بودند. البته  می شه  گفت
  که ضریب  حسی آدمها با هم فرق  داره  اما
  این تفاوت نباید تا حدی  پیش  بره  که  انسان
  بودن  یک  فرد  رو  زیر سوال  ببره . حالا
  چه  این قضیه  رو با بد روزگار توجیه  کنیم
  و یا  یک ژن معیوب و غریب ،  نمی دونم !
  اما این قضاوت  رو می تونم بکنم که در تمام
  عمر،اکثر این گروه بی سمفونی و سرود و...
  لحظه ای را بدونه زشتی و بد جنسی  سپری
  نکرده اند و یک نوع سیاهی گریز ناپذیر در
  معاشرت  با اونها احساس میشد .لازمه  بگم
  که منظور من از این افراد اونهایی نیستند که
  خود  را  به  هر  دلیل  از موسیقی  دور  نگه
  داشته اند.بلکه کسانی که در سایه سارموسیقی
  نشستند و با حسادت و ناکامی به دوروبری ها
  سنگ پرتاب کردند.








  نور باران ترانه بود
  چشمم خیره شد
  به بی نهایت چشمانی که می خندید
  با صدای سکوت
  وتجسم ماه را
  روزنه به روزنه پخش می کرد
  «داشتم   فراموشت  می کردم
   اما باز
  دو باره دیدمت
  تو غم ها غوطه ور شدم
  چرا؟»
  کسی در گوشه گوشه قلبم ساز می زد
  و صدایی از سروده ها سپید تر
   گوشواره ماه را به  شٌره می گرفت
  از آن روز بود که تا به حال
  آفریدی مرا
  مدام
  و مدام لحظه لحظه از تو تکرار شدم
  من دوست تو بودم
  عاشقترین مصلوب روی زمین
  در ژانویه سال 2011
  «داشتی می رفتی از خیال من
  خزونی بود
  بهار من
  دیدم تورو خزونم جون گرفت...»








  پسندازها پاره میشود
  پول پارو میکند
  پشتش را از روی دست داغ می کند
  پسر می زاید پرنده را
  پلک می زند کرم در دندان سمت راستیش
  وزخم زیر انداز رگهایش می شود
  دایره زنگی رنگ می شود
  زنگ می زند
  وما دست در گوشهایمان جیغ می کشیم.








  امتداد شالگردنی را  ، که برگردن آویخته بود . بر حنجرهات حلقه کردی !  وپوچ ، به تنهایی خویش منسوب ماند.








آموزش داستان نویسی:




فصل پنجم ترتیب:


ترتیب بندی در داستان یک نوع ضرورت تفکیک ناپذیر و ناگزیر می باشد.  به طور معمول نویسنده از قبل وبه این لحاظ
چهار چوبی مشخص را برای اثر خود  انتخاب می کند.این ترتیب بندی ها در انواع : اپیزودی،فلش بک (بازگشت به عقب)
تقویمی ویاداشت روزانه است.






1.داستانی با ترتیب تقومی انتخاب کنید و سعی نمایید آنرا به صورت اپیزودی تغییر دهید.


2.داستانی بنویسید که شیوه فلش بک در آن اجرا شده باشد.








معرفی شخصیت :  آندره ژید


  در 23 نوامبر 1869 در پاریس متولد شد.
  نام کامل او آندره پاول گیوم ژید است
  خانواده او پروتستانی بودند.پدرش از پروتستانهای نرماندی که چند پشتش کاتلیک بودندو مادرش ازپروتستان جنوب فرانسه بود
  در 22 سالگی شروع به فعالیت ادبی کرد.
  دوستی او با استفان مالارمه باعث رویکرد او به مکتب نماد گرایی شد
  پس از مدتی از مکتب نماد گرایی برگشت و به تجزیه وتحلیل و تامل در زندگی درونی انسانها پرداخت.
  سفری به آفریقا داشت که باعث تغییرات زیادی در وی شد.
  با آغاز جنگ جهانی اول مدتی خاموشی گزید سپس چند رمان نوشت
  از دواج او با نوعی عشق عرفانی همراه بود
  با رمان سکه سازان شیوه تازه ای در رمان فرانسه بنیاد نهاد.
 مدتی عضو حذب کمونیست شد اما بعد از مدتی به دلیل برآورده نشدن انتظارات وتمایلات عدالت خواهانه اش از حذب کناره گرفت
  سال1947 جایزه نوبل ادبی را در یافت نمود.
  نوزده فوریه 1951 از دنیا رفت.
  *
  ابتد تصور می کردم برای خودم چیز می نویسم،ولی بعد فهمیدم عده خیلی معدودی هم هستند که معنی نوشته های مرا در می یابند.
  (آندره ژید)
  *گروهی به غلط شکست فرانسه را در جنگ اخیرتحت تاثیر افکار ژید و پل واری  در نسل حاضر میدانند.که البته چنین نیست.


  * مادر ژید خوی خشن محلی داشت واین مسئله روح آزاد ژید را سخت تحت فشار قرار داد او هیچگونه آزادی حتی در
    انتخاب و نوع  لباس پوشیدن به وی نمی داد.ژید این خاطرات را در کتاب (اگر دانه نمیرد)بیان میکند.
    طغیان نویسندهبر علیه تعصب رفتاری مادرش به شکلی بود که گروهی به اشتباه به او نسبت بی دینی وکفر داده بودند.
    در صورتی که نه تنها ژید را نمی توان بی دین دانست بلکه به طور حتم او بسیار علاقه مند به انجیل و مسیحیت بوده.
   
    *دو اثر (خاطره واشعار آندره ولتر)و(مسافرت اورین) محصول و شرح حال ناکامی در عشق ابتدای جوانی اوست
    این آثار به سبک سمبولیست ها وکاملا شاعرانه وتصویری است که بعد از این دو اثر وارد مرحله آثار تحلیلی گردید


    *در شیوه کار تحلیلی ابتدا راه موریس بارس را رفت وسپس ازنیچه پیروی کرد.که کتاب (مائده های زمینی) محصول آن است
    * ژید معتقد بود هر کس باید مطابق استعداد های ذاتی و امیالش برای خود قانون وآدابی بسازدو اینگونه به شخصیت حقیقی
    خود برسد.اما در کتاب درام  (شائول) انحراف خود را از این نظرو عقیده نشان می دهد.اما در کتاب (رزل) که پس از بازگشت
    از الجزایر وگذراندن دوره نقاهت طولانی نوشت مجددا شخصی را نشان می دهد که به قوائد اجتماعی پشت پا زده و معتقد
    است نباید از نشاط و شادمانی رو گردان بود ولی باید از آن رهایی یافت وگذشت.در کتاب (در تنگ) و(اودیپ) بحث کنترل
     احساسات روح را تاکید می کند.
   
    *او معتقد بود که اصل شخصیت را قوای در هم و بر هم تاریک و متضادی تشکیل داده است و در این نوع اندیشه نیز
    متآثر از داستایفسکی بود .که جرئت پیدا کرد توان و تجهیزات غیر معمول ما را عریان بنماید.چنانکه آثار(دخمه های واتیکان)
    (آهنگ عشق) ،(سکه سازان)،(شرح حال داستایفسکی) موئید این نظر است.


     *آثار
     یادداشتهای روزانه آندره ولتر(نماد گرایانه)
     شعرهای آندره ولتر
     رساله نرگس(نماد گرایانه)
     سفر اورین(نماد گرایانه)
     مائده های زمینی(تجزیه وتحلیل گرایانه)
     ضد اخلاق(تجزیه وتحلیل گرایانه)
     در تنگ(تجزیه وتحلیل گرایانه)
     دخمه های واتیکان(تجزیه وتحلیل گرایانه)
    اگر دانه نمیرد(بهد از جنگ جهانی اول-خاطرات کودکی خود)
    کوریدون(بعد جنگ جهانی اول)
    سکه سازان(تحت تاثیر داستایفسکی)
    بازگشت از کنگور(ضد استعماری)
    بازگشت از چاد(ضد استعماری)
    بازگشت از شوروی
    پرومته سست زنجیر
    سمفونی روحانی(تحت تاثیر داستایفسکی)*
   شرح حال داستایفسکی(موثر از داستایفسکی)

   *کتاب سمفونی روحانی به نام آهنگ روستایی وآهنگ عشق نیز ترجمه شده علت آن نیز معنی  دوگانه اسم  کتاب 
  بوده. که در  فرانسه آن را  به عنوانla symphonie pastorale  آورده اند .  «يِستٌرول» در زبان  فرانسه از
   واژه «پاستور»( یا به تلفظ فرانسوی پـَستٌر) گرفته شده وبه معنی پدر روحانی در آین  پروتستان است.که در آئین
   پروتستان از pasteur ودر آئین کاتولیکpretre استفاده میشود تا فرق این دو معلوم باشد. در وهله بعدی این واژه 
   به معنی چوپانی وشبانی ودر نهایت روستایی است. وریشه آن از کلمه pascere به معنی  چرا کردن است. زیرا
   درآئین مسیحیت ،هر روحانی،به پیروی از مسیح که چوپان بود وخود را گله دار و شبان ارواح بشری می دانست،
   مسئولیت هدایت را برعهده دارد،از این رو به شبانی ونهایتا روستایی نیز اطلاق می شود.

۱۱/۰۱/۱۳۸۹

* پٌست چهارم :جرئت انسان بودن *

کسی که جرئت انجام کارهای شایسته را دارد انسان است .  (شکسپیر)




  همه ما خاطرات زیادی از مواجهه با آدمهای بسیار محافظه کار و بزدل داریم کسانی که در هر
  شرایطی فقط و فقط به فکر منافع شخصی خود شونند و اگر لازم باشد انسانیت و شرافت رو هم
  زیر پا می گذارند. این  جور آدمها رو موقع جنگ تو  کمد  دیواری موقع  مهمانی  کنار  آدمهای
  سخن  چین و توی رفاقت  با دستای  مشت  شده توی جیب می شه دید .در واقع عاقبت  شون هم
  اینه  که  یا جاسوس  و نوکر می شن یا قاشق  چایی خوری ویا هر دوش.حالا تو هر موقعیت و
  عنوان ظاهری که باشن .اگر شما روح ودنیای خیلی بزرگی داشته  باشید و به  هر علت  مجبور
  باشید  که با اونها چیزی رو در میون  بزارید با  مخالفتهای  شدید و اساسی موش صفتها  مواجه
  می شید  اما ما و شما  برای انجام کارهای  شایسته احتیاج به اجازه هر کسی نداریم در واقع  ما
  کار خودمون رو می کنیم کتابی رو که می خوایم می خونیم دوستی رو که می خوایم  انتخاب می
  کنیم ورابطه ای رو که می خوایم نگه میداریم. ودر واقع تو هر چیزی  به منافع حقیقی  توجه می
  کنیم چون ما خودمون رو گم  نکردیم وهمچنان داریم مقاومت می کنیم  تا  شرافت  زنده  بمونه و
  همچنان پندار گرا،حقیقت  پرست و آرمان گرا می مانیم و تحت هیچ شرایطی از ایمان وباورمون
  کوتاه نمی آییم اگر چه موقعیتها وامتیازات ظاهری و کم ارزشی را را ممکن است از دست بدهیم
  اما با جلال و رضایت  درون زندگی  خواهیم  کرد و سر انجام از راه و شیوه خود به  بهترینها
  خواهیم  رسید و می بخشیم  همه  کسانی  که  خزنده وار  زیستند  و  برایشان  دل  می سوزانیم.
  و اگر توانستیم کمکشان می کنیم.






  وعشق
  کهکشان
  ونور
  -حالا برقص
  من ایستاده بودم خیره به دورترین نقطه در جهان
  ونگاهم
  از جنس بدرقه بود
  آسمانها با تمام ستارگانشان
  هم تراز خوابهای تو بودند
  و دوست داشتنی ترین نسیم را
  به سوی تو دعوت می کردند
کجایی؟منتظریم عزیز...
  آن شب تا صبح شب تولد تو بود،در جهانی دور
  ونسیم
  دست به دست تکان می داد
  شمعهای تولدت را در کهکشان




 

  زیبا
  آنقدر که در ضرفیت نتهای هیچ نویسنده ای
  شعر نمی شود
  نستعلیق بی رقیب باغ گلها
  ونگاهی که در نزدیکی همان
   موزاییکهای میخکوب  همیشگی
  متوقف می شود
  فشار فهم محیط
  آری
  فصاحتی است که هرگز
  به آن عادت  نداشته ام






  آفتاب چه می کند؟   عبور می کند؟   نفوذ می کند؟   رو برمی گرداند؟
  آری ،  آفتاب با هر کس به زبان خود سخن می گوید.






  آموزش داستان نویسی:




   فصل چهارم: انگیزه،قصد، هدف
  سه عاملی که در هر داستان قابل بررسی خواهد بود
  انگیزه فراینی کاملا درونی است اما اثرش در داستان کاملا مشخص می شود در واقع عملی اتفاق نمی افتد اما ریشه عمل به آن  برمی گردد.اما قصد عملی بیرونی و متفاوت با انگیزه و هدف است ،و انواع مختلفی دارد.اگر منشا قصد را انسان در نظر بگیریم میتواند قصد انسان بر انسان ،انسان بر خود،انسان بر طبیعت،انسان بر جامعه، انسان بر تقدیر،انسان بر خدایان و... را نام برد.
  قصد نیز مانند موضوع ومضمون می تواند شکل  اصلی یا فرعی داشته باشد. قصد در واقع نقشه عملی ماست.
  و در نهایت هدف پیامد غالبا بیرونی انگیزه وهدف می باشد.


  مثال :انگیزه ( به دست آوردن موقعیت علمی بهتر)  قصد ( خریدن تعدادی کتاب)  هدف ( خواندن کتابها)




1. لیستی از انگیزه ، قصد و هدف در زمینه های گوناکون تهیه وبررسی کنید و  یک مورد را در داستان خود به کار گیرید.


2.از دو داستان کوتاه یا بلند  سه عامل بالا را مشخص کنید و احتمالات وامکانات دیگر با را نیز در همان داستان بررسی کنید.

۱۰/۲۴/۱۳۸۹

* پٌست سوم:به یاد بهترین واژه ها *

  در طبیعت معانی عمیقی وجود دارد ولی وقتی به بیان آن می پردازیم واژه ها از یاد می روند .(باشو)



  لطفا به این استدلال توجه کنید.
  اگر زمین  آنقدر تند  می چرخد که ما  متوجه چرخیدن  آن نمی شویم و
  آنقدر زمان تند می گذرد که عمر ما در نتیجه آن یک  چشم  برهم  زدن
   بیشتر  نیست و این  را هم  قبول  داریم  که  شهر بازی  پر  ست  از
  وسایلی که در مقایسه با حرکت زمین سرعتی در حدود هیچ دارند  اما
  به سادگی باعث سر گیجه ما می شوند،فریاد  می کشیم و لبریزاز صدا 
  می شویم. میتوان  به سادگی  نتیجه  گرفت  و باور کرد  که  انسانهایی
  باشند و یا در طول  سالها  شرایطی  برای انسانهایی  ایجاد شده  باشد
  که  آنچنان غرق  حیرت  و سختیشان  کرده و  آنقدر  اندیشه  ها یشان
  به کلنجار رفته  باشد، که از  ساده ترین  حرف و  بیانی  عاجز  شوند
  و بی آنکه قصد قبلی در کار باشد روزه سکوت بگیرند.
  و اینچنین است شرایطی که تصورش  هم سخت ا ست.

  آنها  آنقدر درد دارند  که  نمی توانند فریاد  بزنند ، آنقدر حقشان  ضایع
  شده  که نمی توانند  اعتراض  کنند . و آنقدر غمگین  شده اند  که   قادر
  نیستند  اشکی  بریزند و وآنقدر و آنقدر از این آنقدر ها  دارند که  وقتی
  حالشان را می پرسیم می گویند:
  [ملالی نیست   جز  دوری   گاه به گاه  خیالی  دور  که  مردم  به  آن
  شادمانی بی دلیل  می گویند]*


  پشت به آفتاب می کنم .سایه ها فرو ریزید تا دفترِ  کوچک خاطره ها به پشت گرمی آفتاب رو به جاده باز شود.


  سکوی پرتاب بود ساحل
  وجار می کشید موج
  جداشدنش را
  با سری که به سنگ خورده بود
  سرشار از فراموشی
  شیهه می کشم
  ههههههههههی
  چغدر اسب بودن خوب است
  اگر موازی با
  رهاترین موج ها باشی.






  خونه اش سرد است
  خونش   سرد  است
  وتمام قدش از سر تا به پا
  سنگ شده
  با سرودی که از سنگ بر می آیدو بر سنگ می نشیند
  می لرزد
  و پا    بر جاست
  از عشق تراشیده شده
  و انعطاف نا پذیر
  بر عشق    می ماند
  خونش سرد است  ، درست
  اما هنوز یخ نزده!
  او نادر ترین زن روزگار
  تندیس تمام عیار یک دیوانه است.



  آموزش داستان نویسی

  فصل سوم : اندیشه یا درونمایه

  اندیشه خط ذهنی،اعتقادی،مطالعاتی نویسنده است که نشان دهنده هدف و افق ذهنی اوست. ودر متن داستان ، به واسطه روایت
،توصیف و گفتگو معلوم و مشخص می گردد.برای مثال فردی را تصور کنید که اعتقاد زیادی به تغذیه از نوع گیاه خواری دارد
  و یااز فلسفه زیبایی شناسی خاصی طبعیت میکند و نیز کسی را تصور کنید که علم را بر تر از ثروت ویا ثروت را برتر ازعلم  می داند .                           همینطور طرفدار هوای بارانی ویا عاشق سگ است! وشاید هم تصمیم دارد عاشق سگ بشود!!
  اینگونه  موارد وشیوه های فکری و عقلانیتهای مختلف به سادگی قابل شناسایی است.
  علاوه براینها عموما دل مشغولی ها و دقدقه های یک نویسنده ومولف را آشکار می نماید.
  در کنار اینها  درونمایه  داستان ما در تمام ابهاد داستان به طور منطقی ومتوازن خود را نشان بدهد.


  1.یک داستان کوتاه با دو نگاه ورویکرد متفاوت بنویسید.

  2.با مطالعه چند اثر مختلف از چند نویسنده(البته نرمال!) در باره اندیشه های اصلی و نگاه قالب  آنان قضاوت کنید.



  *[بند انتهای متن بالا شعری از استاد سید علی صالحی است]

۱۰/۱۸/۱۳۸۹

* پٌست دوم: زندگی با کلمات *

  کسانی  هستند که به پزشکی و مهندسی راضی نمی شوند می روند شاعر می شوند نویسنده می شوند به زندگی عادی دل خوش    نمی کنند.(دکتر حسابی)






  چه کسی باور می کند، در این بزنگاه زمانی که  جماعتی  از
  جالباسی خانه شان که البته واصولا هیچ  در گیری  و دغدغه
  اجتماعی و انسانی  ندارد و نیز  خشکتر  و بی احساس تر از
  این حرفها ست  که  چالشی در او در بگیرد ، دکتر و  مهندس
  می سازند  و به هر زوری که شده  می نشانندش  پشت  میز
  آدم شدن.کسانی هم پیدا شوند که حس کردن را،شاد بودن  را
  وبا دروغ وخود فروشیها جنگیدن را لازمه وجود  انسانیشان
  میدانند.و خداگاه یا ناخداگاه در گیر تر از آنند که اسم حشرات
  را حفظ کنند!و بر این باورند   که آنچه  از حقیقت و  انسانیت
  دروجودشان پیدا می شود هرگزبا حرف مردم به وجود نیامده
  که باحرف مردم نیز تغییری  کند.این جماعت چه طبیب باشند
  چه  محروم و بی سواد ، در واقع  بزرگتر از آنند که  وصف
  شوند.و بزرگتر از آن که نیازی به  تشویق  و تمجید  دیگران 
  داشته باشند .واصولا مستقل از تمام  مستبدان و خود خواهان
  عالمند حرکت می کنند.
  زندگی باشکوهشاشان در تجلی آسمانها بر قرار باد. آمین






  فکر می کنی چقدر سپید بتابی کافیست ، تا سنگهای اطراف سیاه را فراموش کنند.




  سرگرمی های من
  آنقدر
  از جنس دست گرمی های زمانه شد
  که یخچالهای طبیعی
  کم کم
  از رو رفتند
  وخرسهای قطبی ناگهان قهوه ای شدند
  آن شب شمال بود
  من به پوسته پوسته های زمستان
  دست کشیدم
  و با دستانم که سالهاست شاهدان منند
  به شما شب بخیر گفتم
  تا به یاد آورید که لابه لای برف
  همیشه پر از خرده های ستاره است
  که به دلگرمی شما،می درخشد.











آموزش داستان نویسی


فصل دوم : مضمون


وقتی موضوعی را برای نوشتن انتخاب کردیم .مرحله بعد رساندن موضوع به بعد فرا گیر ودر اصطلاح پرورش دادن موضوع است که این بعد گسترده شده وپرورش یافته را به عنوان مضمون می شناسیم .فرض کنید کسی موضوع  انتخابی اش ثروت بوده حالا این ثروت میتواند در مضامین مختلف تعریف شود.
 مثلا به لحاظ فرهنگی واجتماعی یا به لحاظ فلسفی ،تاریخی،سیاسی و...
مضامین نیز مانند موضوعات میتواند اصلی و فرعی یا کلی وجزئی داشته باشد.مثلا ثروت می تواند در مضمون همه جانبه فرهنگی بگنجد ویا می تواند بسیار ویژه وصرفا در زمینه ای مانند خوش بیاری یک فرد تعریف شود
اما در کل باید در نظر داشت که مضمون باید با کل سبک کاری که قرار است به آن برسیم تناسب داشته باشد.




1.هر کدام از موضوعات انتخابی خود را در چند مضمون مختلف بررسی  وروند آن را مقایسه نمایید.


2.از چند رمان ویا داستان (ترجیحا نویسنده های متعدد) مضمون اصلی  را مشخص کنید.

۱۰/۱۱/۱۳۸۹

* پٌست اول : زمان ابدی*

نه پرنده ها می خواهند عکسشان در آب بیافتد ونه آب چنین تصمیمی دارد که عکس آنها را در خود نگه دارد.(باشو)


   درونم  بهم میگه به عنوان  یک  انسان
   برای  راهی  که  اومدی مسئولی  و در
   واقع بهترین اراده اینه که بارو به منزل
   خودش برسونی.اینجوری  پیش وجدان
   خودت  سر بلند میشی .در واقع  خیلی
   راحت وانسانیه که آدم ،یعنی هر آدمی
   هم  جهت  با  وجدان  و درون  خودش
   قدم برداره .واین چیز کمی نیست فقط

   با خودت صادق  باش و اینطوریه  که
   زمان برای تو به معنی ویژه ای ابدی

   وازلی می شه.




احتیاج به هیچ یادداشتی نیست،فقط به هر جا که می روی با تمام وجود برو.



از راهی دور
نور باران هزار روشنایی
زمین باران وبرگ را
غرق رودخانه رنگین کمان کرده بود
ما به چشم سنگفرشها وشیشه ها
کودک شدیم
وگوشهایمان از صدای ژیرژیر بادکنکها
پر شد
دستان توآن روز
نرده های این پله را
به بالاترین حد خود رساند
جایی که خاطراتمان هرگز
راهی برای تمام شدن نداشت.




آموزش داستان نویسی


فصل اول:موضوع


نام دیگر موضوع در داستان نویسی (تم )می باشد. موضوع یا تم اصل مطلب وجرقه نخستین ذهن نویسنده است.آنچه را که شما به عنوان تم مد نظر قرار می دهید، نمی تواند وهرگز نمی تواند بیشتر از یک کلمه را در بربگیرد . اگربیشتر از یک کلمه بود دیگر درمفهوم تم دسته بندی نمی شود.برای مثال تم: قهر،آشتی ،عشق ،ثروت ،درمان، و...یک تم در سراسر طول داستان امتداد پیدا می کند. یعنی هیچ کدام از بخشهای داستان نمی تواند از موضوع اصلی خارج شود.در کنار موضوع اصلی ومحوری یک داستان بلند یا رمان ،اکثرا تمهای فرعی دیگری هم به وجود می آیند.ونیز تمامی تمها قابل تبدیل به همند .چنانکه در طول یک داستان ما از موضوع قهر به آشتی و یااز موضوع بیماری به بهبود می رسیم.






1.توصیه می شود موضوعی را مطابق با علاقه خود انتخاب و داستان پیرامون آن را با تمرکزبر محوراصلی به پایان برسانید.


2.موضوعات و تمهای اصلی و فرعی را ابتدا از بین داستانهای کوتاه و سپس ازبین داستانهای بلند مشخص نمایید.