لیست وبلاگهای من

۱۰/۲۴/۱۳۸۹

* پٌست سوم:به یاد بهترین واژه ها *

  در طبیعت معانی عمیقی وجود دارد ولی وقتی به بیان آن می پردازیم واژه ها از یاد می روند .(باشو)



  لطفا به این استدلال توجه کنید.
  اگر زمین  آنقدر تند  می چرخد که ما  متوجه چرخیدن  آن نمی شویم و
  آنقدر زمان تند می گذرد که عمر ما در نتیجه آن یک  چشم  برهم  زدن
   بیشتر  نیست و این  را هم  قبول  داریم  که  شهر بازی  پر  ست  از
  وسایلی که در مقایسه با حرکت زمین سرعتی در حدود هیچ دارند  اما
  به سادگی باعث سر گیجه ما می شوند،فریاد  می کشیم و لبریزاز صدا 
  می شویم. میتوان  به سادگی  نتیجه  گرفت  و باور کرد  که  انسانهایی
  باشند و یا در طول  سالها  شرایطی  برای انسانهایی  ایجاد شده  باشد
  که  آنچنان غرق  حیرت  و سختیشان  کرده و  آنقدر  اندیشه  ها یشان
  به کلنجار رفته  باشد، که از  ساده ترین  حرف و  بیانی  عاجز  شوند
  و بی آنکه قصد قبلی در کار باشد روزه سکوت بگیرند.
  و اینچنین است شرایطی که تصورش  هم سخت ا ست.

  آنها  آنقدر درد دارند  که  نمی توانند فریاد  بزنند ، آنقدر حقشان  ضایع
  شده  که نمی توانند  اعتراض  کنند . و آنقدر غمگین  شده اند  که   قادر
  نیستند  اشکی  بریزند و وآنقدر و آنقدر از این آنقدر ها  دارند که  وقتی
  حالشان را می پرسیم می گویند:
  [ملالی نیست   جز  دوری   گاه به گاه  خیالی  دور  که  مردم  به  آن
  شادمانی بی دلیل  می گویند]*


  پشت به آفتاب می کنم .سایه ها فرو ریزید تا دفترِ  کوچک خاطره ها به پشت گرمی آفتاب رو به جاده باز شود.


  سکوی پرتاب بود ساحل
  وجار می کشید موج
  جداشدنش را
  با سری که به سنگ خورده بود
  سرشار از فراموشی
  شیهه می کشم
  ههههههههههی
  چغدر اسب بودن خوب است
  اگر موازی با
  رهاترین موج ها باشی.






  خونه اش سرد است
  خونش   سرد  است
  وتمام قدش از سر تا به پا
  سنگ شده
  با سرودی که از سنگ بر می آیدو بر سنگ می نشیند
  می لرزد
  و پا    بر جاست
  از عشق تراشیده شده
  و انعطاف نا پذیر
  بر عشق    می ماند
  خونش سرد است  ، درست
  اما هنوز یخ نزده!
  او نادر ترین زن روزگار
  تندیس تمام عیار یک دیوانه است.



  آموزش داستان نویسی

  فصل سوم : اندیشه یا درونمایه

  اندیشه خط ذهنی،اعتقادی،مطالعاتی نویسنده است که نشان دهنده هدف و افق ذهنی اوست. ودر متن داستان ، به واسطه روایت
،توصیف و گفتگو معلوم و مشخص می گردد.برای مثال فردی را تصور کنید که اعتقاد زیادی به تغذیه از نوع گیاه خواری دارد
  و یااز فلسفه زیبایی شناسی خاصی طبعیت میکند و نیز کسی را تصور کنید که علم را بر تر از ثروت ویا ثروت را برتر ازعلم  می داند .                           همینطور طرفدار هوای بارانی ویا عاشق سگ است! وشاید هم تصمیم دارد عاشق سگ بشود!!
  اینگونه  موارد وشیوه های فکری و عقلانیتهای مختلف به سادگی قابل شناسایی است.
  علاوه براینها عموما دل مشغولی ها و دقدقه های یک نویسنده ومولف را آشکار می نماید.
  در کنار اینها  درونمایه  داستان ما در تمام ابهاد داستان به طور منطقی ومتوازن خود را نشان بدهد.


  1.یک داستان کوتاه با دو نگاه ورویکرد متفاوت بنویسید.

  2.با مطالعه چند اثر مختلف از چند نویسنده(البته نرمال!) در باره اندیشه های اصلی و نگاه قالب  آنان قضاوت کنید.



  *[بند انتهای متن بالا شعری از استاد سید علی صالحی است]

۱۰/۱۸/۱۳۸۹

* پٌست دوم: زندگی با کلمات *

  کسانی  هستند که به پزشکی و مهندسی راضی نمی شوند می روند شاعر می شوند نویسنده می شوند به زندگی عادی دل خوش    نمی کنند.(دکتر حسابی)






  چه کسی باور می کند، در این بزنگاه زمانی که  جماعتی  از
  جالباسی خانه شان که البته واصولا هیچ  در گیری  و دغدغه
  اجتماعی و انسانی  ندارد و نیز  خشکتر  و بی احساس تر از
  این حرفها ست  که  چالشی در او در بگیرد ، دکتر و  مهندس
  می سازند  و به هر زوری که شده  می نشانندش  پشت  میز
  آدم شدن.کسانی هم پیدا شوند که حس کردن را،شاد بودن  را
  وبا دروغ وخود فروشیها جنگیدن را لازمه وجود  انسانیشان
  میدانند.و خداگاه یا ناخداگاه در گیر تر از آنند که اسم حشرات
  را حفظ کنند!و بر این باورند   که آنچه  از حقیقت و  انسانیت
  دروجودشان پیدا می شود هرگزبا حرف مردم به وجود نیامده
  که باحرف مردم نیز تغییری  کند.این جماعت چه طبیب باشند
  چه  محروم و بی سواد ، در واقع  بزرگتر از آنند که  وصف
  شوند.و بزرگتر از آن که نیازی به  تشویق  و تمجید  دیگران 
  داشته باشند .واصولا مستقل از تمام  مستبدان و خود خواهان
  عالمند حرکت می کنند.
  زندگی باشکوهشاشان در تجلی آسمانها بر قرار باد. آمین






  فکر می کنی چقدر سپید بتابی کافیست ، تا سنگهای اطراف سیاه را فراموش کنند.




  سرگرمی های من
  آنقدر
  از جنس دست گرمی های زمانه شد
  که یخچالهای طبیعی
  کم کم
  از رو رفتند
  وخرسهای قطبی ناگهان قهوه ای شدند
  آن شب شمال بود
  من به پوسته پوسته های زمستان
  دست کشیدم
  و با دستانم که سالهاست شاهدان منند
  به شما شب بخیر گفتم
  تا به یاد آورید که لابه لای برف
  همیشه پر از خرده های ستاره است
  که به دلگرمی شما،می درخشد.











آموزش داستان نویسی


فصل دوم : مضمون


وقتی موضوعی را برای نوشتن انتخاب کردیم .مرحله بعد رساندن موضوع به بعد فرا گیر ودر اصطلاح پرورش دادن موضوع است که این بعد گسترده شده وپرورش یافته را به عنوان مضمون می شناسیم .فرض کنید کسی موضوع  انتخابی اش ثروت بوده حالا این ثروت میتواند در مضامین مختلف تعریف شود.
 مثلا به لحاظ فرهنگی واجتماعی یا به لحاظ فلسفی ،تاریخی،سیاسی و...
مضامین نیز مانند موضوعات میتواند اصلی و فرعی یا کلی وجزئی داشته باشد.مثلا ثروت می تواند در مضمون همه جانبه فرهنگی بگنجد ویا می تواند بسیار ویژه وصرفا در زمینه ای مانند خوش بیاری یک فرد تعریف شود
اما در کل باید در نظر داشت که مضمون باید با کل سبک کاری که قرار است به آن برسیم تناسب داشته باشد.




1.هر کدام از موضوعات انتخابی خود را در چند مضمون مختلف بررسی  وروند آن را مقایسه نمایید.


2.از چند رمان ویا داستان (ترجیحا نویسنده های متعدد) مضمون اصلی  را مشخص کنید.